نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودایه جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال
دل به یاد آورد ایام وصال
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمدو هم آشیان شد با منو
همنشین و هم زبان شد با منو
خسته جان بودم که جان شد با منو
ناتوان بود و توان شد با منو
دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم زدنیا بی خبر
دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمدو در خلوتم دمساز شد
گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پابرجاست دل
گر گشایی چشم دل زیباست دل
دل زعشق رویه تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفا دارم بدان
من تورا بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
باتو شادی میشود غم هایه من
با تو زیبا میشود فردایه من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل ز جادویه روخت افسون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر رویه او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود
در نجابت در نکویی ناب بود
روزگاراما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختیه ما را نداشت
پیش پایه عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این غصه هجران بودو بس
حسرت و رنج فراوان بودو بس
یار ما را از جدایی غم نبود
درغمش مجنون و عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رفت
رفتو با دلدار دیگر عهد بست
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است
baba damet garm.........
mamnon ke linkidim.........
manam toro linkidam ye sari bezan chek kon
خیلی خیلی قشنگ بود...
مرسی سرزدی
واقعا قشنگ بود.بازم بیا منتظرم
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟!!
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟؟!!
باز کن پنجره را
وبهاران را باور کن!!!
دعوت...
آخرین پست سال!!!
گنجینه راز یک ساله شد[گل][گل]
میسی بهم سر زدی